از تکلیف و تمرین به میانترمها و از میانترمها به تمارین و پروژههای بعدی و از پروژها به پایانترمهاو بعد از پایانترمها نیز باز ادامه پروژهها.
انگار که یک دست بزرگی به اسم استاد هست که قدصش آموزش دانشی به تو نیست. قصدش خفه کردن توست و چلاندن نای گردنت طوری که نتوانی نفس بکشی.
هر چه در دانشگاه یاد گرفتم با توصل به اینترنت و منابع انگلیسی بود وگرنه اساتید جز خودشان لم دادن و اٌرد دادن به دانشجو برای زدن پروژههای کاری خودشان کار دیگری نکردند، جز چند استاد، چز تنها چند استاد.