پرستو‌ها می‌روند در پرو بمیرند

یک پرستو که راهی پرو شده

پرستو‌ها می‌روند در پرو بمیرند

یک پرستو که راهی پرو شده

سیگار شکسته

هر روز می‌گذره و هر روز با خودمون چند چندیم. مثل یه سیگار شکسته تو دست معتادی که می‌خواد ترک کنه.

هدر

تمام روزی که مثل گرمای شومینه قاتی دود ها شد و هدر رفت...

خواب

شاید برای این شبا خوابم نمی‌بره که در پرو روزه. شاید هم ظهر، شاید هم عصر،  نمی‌دانم.

آن‌ گونه که پرستو راهی شد

هر روز که می‌گذره دلم بیشتر براش تنگ می‌شه، اما با مشکلاتی که سر خونه اومدن دارم بیشتر دوست دارم بیرون همو ببینیم. یه جایی میون نقاط ناشناخته تهران.

اون جاست که احساس راحتی می‌کنم. 

وقتی تو خونه‌ایم گاهی حس می‌کنم باید مواظب حرفام باشم، مواظب کارام، مواظب این که یه هو برم سمت چیزی که اون نمی‌خواد و بعدش یه ضد حال بزرگ بشه.

نمی‌خوام فکر به این مواظب بودنا لحظاتمو با اون خراب کنه. خونه رو دوست ندارم.