ای کسانی که سالم هستید! نشان سلامتی شما چیست؟ چشمان تمامی افراد بشر به پرتگاهی هولناک خیره شده که دارد در آن سقوط میکند.
اگر شما شهامت نگاه کردن به ما، غذا خوردن با ما، حرف زدن با ما، نوشیدن با ما و همزیستی با ما را نداشته باشید، ما از شما نیستیم و آزادی به درد ما نمیخورد، همین به اصطلاح سالمها هستند که دنیا را به سوی فاجعه کشاندهاند.
ای انسان! گوش بده، در تو آب و آتش و خاکستر وجود دارد، استخوانها در داخل خاکستر، استخوانها و خاکستر…
اکنون که نه در دنیای واقعیات و نه در تخیلات خود هستم، کجا هستم؟
یک قرارداد جدید با دنیا میبندم که آفتاب در شب بتابد و برف در تابستان ببارد.
چیزهای بزرگ تمام میشوند و کوچکها هستند که باقی میمانند.
اجتماع باید همبسته و متحد باشد نه اینطور تکهتکه
کافی است به طبیعت نگاه کنیم و بفهمیم که زندگی چیز سادهایست و باید برگردیم به نقطهٔ شروع، نقطهای که شما از همانجا راه غلط را انتخاب کردید. باید برگردیم به اصول بنیادی زندگی بدون کثیف کردن آب.
آخر این چه دنیایی است که یک دیوانه باید اینها به شما بگوید؟! شرم بر شما.
نوستالژیا/آندری تارکوفسکی
نقل قولی از امید نادری:
دوستان زیادی را دیدهام که کتابی در فلسفه دست میگیرند و شروع به خواندن آن میکنند، اما پس از مدتی اعتراف میکنند که چیزی از آن نفهمیدهاند و یا اگر هم فهمیدهاند، نفهمیدهاند که چرا فیلسوف مورد نظر چنین گفتههایی را بیان داشته است. هر کتابی یک دیالوگ است، و هر دیالوگی، دارای دو طرف است. دو عقل در حال گفتوگو. در اینجا یکی از این عقلها روشن است که نویسنده کتاب است ولی برای فهم کتاب فقط دانستن این امر کافی نیست و باید عقل دیگر را هم بشناسید. از آنجا که هر پرسشی، پرسش از سنت است، هر پاسخی نیز پاسخ به سنت است. به عبارت دیگر کتاب فیلسوف ریزش پرسشهای سنت زیست کرده در اثر او است و پاسخ او نیز پاسخ به این پرسشها است، از این روی عقل دیگر همان سنت است. شما اگر افلاطون را بخوانید میبینید که وی مدام در حال دیالوگ است، دیالوگی با سوفسطائیان. ارسطو در حال دیالوگ با افلاطون. دکارت در حال دیالوگ با فلسفه مدرسی و همینطور تا به الان. از این روی تشخیص طرف گفتوگوی در آثار فیلسوفان از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و تا این تشخیص صورت نگیرد فهم مناسبی دست نخواهد داد.
چرا وقتی میفهمیم خیلی مهم نیستیم بهطور غریزی ناراحت میشیم؟ بهتر نیست به عنوان یه نقطهی عطف تو بصیرت درونی بهش نگاه کنیم؟ ما خودمون باورهامونو شکل میدیم پس باید جدایی رو هم باور کنیم، به خصوص توی زیبایی و عشق...باید آماده باشیم چون که جدایی، انتظار هر چیزی که زیباست رو میکشه...توی همچین شرایطی، چرا به این مصیبتها به عنوان یه مصیبت سازنده نگاه نکنیم؟ این بهمون کمک نمیکنه رازهامونو بفهمیم؟
درخت گلابی وحشی