چند ماهی مقداری پول کنار گذاشتم تا روی هم رفته سیصد هزار تومن بشود. سیصد هزار تومن را با عکسی از او به نقاشی دادم و بعد از چند رو نقاشی را تحویل گرفتم. تولدش که شد، نقاشی را به عنوان هدیه تولدش برایش فرستادم.
با تاخیر جوابم را داد، تشکری ساده کرد. مکالمهٔ مان از چند خط حرف بیشتر نشد. گفت که همدم جدیدش چه کادوای داده و بعد خداحافظی کرد.
اگر کسی یک سال قبل را میدید باورش نمیشد به این زودی در قلبش یخ بزنم و محو بشوم. آن قدر محو که مکاملهٔ روز تولدش هم از چند خط بیشتر نشود.