پرستو‌ها می‌روند در پرو بمیرند

یک پرستو که راهی پرو شده

پرستو‌ها می‌روند در پرو بمیرند

یک پرستو که راهی پرو شده

زمانی که در ایران زن هستی

این متن رو از کانال تلگرامی در غیاب آبی‌ها گرفتم https://t.me/missravi


دور میدان ونک، زن جلوی‌ام را گرفت و کارت شناسایی خواست. توی هپروت بودم. مثل همیشه از مکانی که در آن بودم، جدا و به مکان دیگری رفته بودم. پرسیدم چرا؟ بی‌اختیار کیفم را درآورده بودم تا کارت را بدهم و باز پرسیدم چی شده؟ گفت باید احراز هویت بشوم. صورتم هیچ آرایشی نداشت. سر ظهر بود، خسته بودم و ژولیده. زن گفت دکمه‌ی پالتوی‌ات باز است. فقط وقتی از آن وضعیت نجات پیدا کردم، لرزشم شروع شد و اضطراب شدید و تپش قلب و یخ‌زدگی دست‌ها و پرسش‌های پی‌درپی در ذهنم درباره این‌که مگر چه‌کار کرده‌ام؟ مرتکب گناه شده بودم. گناه کبیره. دکمه‌ی باز پالتو. مگر دکمه‌ی باز پالتو کجای شهر را به‌هم ریخته بود؟ همه‌ی حال خرابم برای این بود که سلامت روانِ بیمارِ عده‌ای از مردان به خطر نیفتد. اما وقتی قاعده برعکس می‌شود، مهم نیست که مردها متلک بیندازند، دستمالی‌ات کنند در سکوی شلوغ ایستگاه مترو و پیروزمندانه لبخند بزنند. توی تاکسی باید مدام ازشان بخواهی خودشان را جمع‌وجور کنند چون انگار در وجود انسانی‌شان بعضی چیزها تعریف نشده. کسی بهشان تذکر نداده، احراز هویت نشده‌اند. کسی اضطراب به جان‌شان نینداخته که انسان بودن را رعایت کن! وقتی سوار واگن عمومی مترو می‌شوی باید خودت را بچسبانی به در و سرت را بیندازی پایین. چون مکان‌های عمومی برای تو نیست. واگن بانوان و پارک بانوان و کنسرت ویژه بانوان برای توست و تو برای تحقیر و تمسخر و تبدیل شدن به جوک و لذت‌های آن‌ها خلق شده‌ای. کاش امنیت زن‌ها در تاریکی شب و در خیابانی خلوت اهمیت داشت کاش انسان بودن اهمیت داشت.