پرستو‌ها می‌روند در پرو بمیرند

یک پرستو که راهی پرو شده

پرستو‌ها می‌روند در پرو بمیرند

یک پرستو که راهی پرو شده

بوی بارون

بوی بارون یه حس هایی رو توی آدم بیدار میکنه که گذر زمان، خیانت ها، بی پولی اون حس هارو خاموش کرده و نیمه جون رها کرده...

پادکست انگلیسی

پادکست‌های انگلیسی زیبایند، خیلی زیبا. دنیای از پادکست در زبان انگلیسی وجود داره و برعکس زبان ما، فارسی که جز تعدادی پادکست خوب مثل رادیوچهرازی پادکست‌های خوب تعدادی اندازه انگشت‌های یک دست دارن.

پادکست‌های انگلیسی گوش بدین.

از وبلاگی دیگر

حوصله ام سر میرود از این فرداهایی که هنوز نیامده دیروز میشوند!

نوشته‌ای کتار وبلاگ باران زده بود

سیگار شکسته

هر روز می‌گذره و هر روز با خودمون چند چندیم. مثل یه سیگار شکسته تو دست معتادی که می‌خواد ترک کنه.

سکوت

تو این سکوت که سرتا سر اتاق رو گرفته باید نوشت. آره باید نوشت و نوشت تا صدای دکمه‌های کیبرد سکوت رو از اتاق دور کنه

ستاره

 ذهن من مثل ستاره می‌مونه.

فقط شب‌ها بیرون می‌یاد و روشن خاموش می‌شه

بچه

یه صدای اون بیرون سوسو می‌کشه و منو می‌ترسونه.

انگار بچه‌ایم که نیازمند یک جهش کوچک برای برپا کردن تخیل ترس‌ناکشه.

هدر

تمام روزی که مثل گرمای شومینه قاتی دود ها شد و هدر رفت...

روزها

روزهایی که انگار وقتی سردشون می‌شه خودشون رو جمع می‌کنن و کوچیک‌تر می‌شن دارن می‌گذرن. من همچنان لب پنجرم، دارم نگاه می‌کنم  که کی باز بهار می‌یاد، باز شکوفه بدن گلا و باز روزا گرمشون بشه.

خواب

شاید برای این شبا خوابم نمی‌بره که در پرو روزه. شاید هم ظهر، شاید هم عصر،  نمی‌دانم.